دکتر امیر هوشنگ هاشمی – ونکوور
سالهاست به مصیبت عادت کردهایم. ایرانیان، مردمانی با تمدن کهن، یادگاران کوروش کبیر و داریوش بزرگ که در دعای خود از پروردگار میخواهد کشور را از دشمن و خشکسالی و دروغ در امان بدارد، در روزگاری زندگی میکنند که رنج و درد و مصیبت و ناامیدی و حسرت گذشته و ترس از آینده، امانی برای آنها باقی نگذاشته است. و در همین روزها، مفاخر ادبی و فرهنگی و هنری این سرزمین، یکی یکی از دنیا میروند و عروج آنها در این وانفسا، روزگار را تلختر میکند و دلها را شکنندهتر. در هفتهای که گذشت، بازیگر بزرگ سینمای ایران، عزتالله انتظامی، که جواهری درخشان در عرصهٔ هنر کشور عزیزمان بود، پس از تحمل سالها درد و رنج از دنیا رفت، و در همان روز، کارگردان و اندیشمند برجسته، ضیاءالدین دُرّی که سریالهای دیدنی «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» را برای ما بهیادگار گذاشت، بهدنبال عمل ناموفق پیوند کبد، به دوستان قدیمیاش، انتظامی، معلم، فردین و حاتمی پیوست.
چشم بستیم و باز کردیم، از میان ما رفتند. باز هم همین خواهد شد، روال روزگار همین است، اما نباید عادت کرد، نباید بهسادگی گذشت. چشم نسلهای آینده به ما بوده و هست، و شاید این سعادت را داشته باشیم که روزی، رویکرد ما را در بزرگداشت بزرگان و مفاخر، الگوی خود قرار دهند. نسل ما از هوایی تنفس کرده که این بزرگان در آن نفس کشیدند، و اگر عشقی به هنر، دستی در نوشتن، و شوری در سر هست، مدیون جادوی حضور آنهاست. نباید به رفتن علی حاتمی، فنیزاده، شکیبایی، ناصر ملکمطیعی، ایرن، مهدی فتحی و فروزان عادت کرد، چون تکرار نمیشوند، جانشینی ندارند. اما حالا که مرگ دست ما نیست، چه باید کرد؟ زندگان را دریابیم، آنهایی را که ماندهاند و شایستهٔ ستایشاند. هنوز بهروز وثوقی و بهرام بیضایی را داریم، هنوز علی نصیریان و محمدعلی کشاورز و داریوش ارجمند را داریم، و هنوز مهرجویی و تقوایی در میان ما هستند. مبادا روزگار ما را به جایی برساند که از کنار آنها بگذریم و سری به احترام تکان ندهیم.
مرحوم انتظامی، بچهٔ سنگلج، لذت عزت در میان مردم را با صدها جایزهٔ بهترین بازیگر جشنوارهٔ شیکاگو و جایزهٔ یونسکو عوض نمیکرد، و تا زمانی که از دنیا رفت، مردمدار بود و مهربان. ستاره بود و ستاره ماند. خانهاش سنتی و ساده بود؛ پر از کتاب و قاب عکس و جوایز، و در آن روز که با مرحوم معلم برای دیدنش و قانع کردنش به حضور در جشن حافظ رفتیم، پر از قرص و دوا. نخواست با حال نزار جلوی مردم ظاهر شود، و ما را قانع کرد. روحش شاد، اما، زندگان را دریابیم.